به محض باز شدن چشم هایم افکار منفی یکی یکی به کله ام هجوم می آورند. منفی ترین و انتهای بدترین افکار.
چند روز مانده به آغاز کارم در شرکت جدید، در ذهنم دارم فکر می کنم که ای بابا نه پاسپورتم را تمدید کرده ام و نه وقت کرده ام برای انجام کارهای تسویه حساب و گرفتن مدرک موقت کارشناسی ارشد به دانشگاه مراجعه کنم.
تو ذهنم مجسم می کنم که روز اول کاره و از من مدارک تکمیل پرونده ام را می خواهند و من می گویم که این دو تا را هنوز انجام نداده ام و مسئول مربوطه می گوید خانوم پس شما تو این یک ماه و خورده ای که وقت گرفتید چی کار می کردید و من هم می گویم به شما چه و دعوایمان می شود و من کار را شروع نکرده استعفا می دهم .
این زیباترین فکری ست که در حال آرایش کردن و لباس پوشیدن برای رفتن به سرکار به کله نحسم می
آید. بقیه افکاری از قبیل آدم کشی و نسل کشی فامیل شوهر هست و تمام کارهای بدی که در این مدت در حق من انجام داده اند که در حینی که منتظرم شوهرم کفش هایش را بپوشد و از خانه خارج شویم مرور می کنم و اینکه اصلا دوستشان ندارم را به خودم یادآوری می کنم و در جواب لبخند شوهرم دندان قروچه می کنم . در راه چند بار به بهانه های مختلف پاچه اش را می گیرم و او که می فهمد هوا پس است مواظب است که بیش از این بهانه ای به دستم ندهد. در محل کار از زمان زدن دکمه پاور تا وقتی که سیستم بالا بیاید به سیستم عامل لینوکس و واحد آی تی شرکت و عاملان تحریم ایران و مایکروسافت که چرا آمریکایی است و قرتی بازی های کد آو کنداکت شرکت که به ما حق استفاده از ویندوز نمی دهد ، فحش می دهم . در واقع هر کس که با من کاری دارد دندان قروچه ای به شکل لبخند و فحش آبداری در دلم دریافت می کند.
عصر هنگام سر گرفتن نامه ای با یکی از همکاران بحثم می شودکه به پاره کردن نامه از طرف من و ترکیدن بغضم و گریه ای عجیب و عصبی که نگاه متعجب بقیه و خجالت بسیار مرا به همراه دارد ، منجر می شود.
از طرفی خجالت می کشم که دیگران روی دیوانه و وحشی ام را می بینند و از طرفی بسیار خوشحالم که بهانه ای برای خالی کردن عصبیتی که در وجودم زبانه می کشد پیدا کردم. گریه می کنم و همراه با پاره کردن نامه مربوطه بلند بلند به مدیر مربوطه فحش می دهم (البته در نبودش).
در راه برگشت با راننده گوگولیمون که شرحش چند پست قبل تر رفته تنها هستم.
در خیالم چند بار حسابی کتکش می زنم و عقده دلم را با تصور اینکه که در زیر مشت و لگد های من دارد نعره می کشد فرو می نشانم و در جواب حرف هایش یک آهان مودبانه و یک لبخند خانومانه می دهم.
در خانه خوشحال از اینکه این روز نحس به اتمام رسیده دوش می گیرم و می آیم بیرون و راه می روم و غر می زنم تنهایی و برای در و دیوار.
شوهرم می آید و جواب سلامش من خسته ام و امشب زود می خوابم و تو می خواهی بخواب و می خواهی تا صبح بیدار بمان و بترک هست و می روم و می خوابم و در خواب تمام کتک کاری های که در طول رزو در ذهنم تمرین کرده بودم را تکرار می کنم.
این وضعیت دو سه روزی تا مشاهده اولین قطرات خون قاعدگی ادامه دارد و بعد دنیا کمی روشن تر می شود.
انگار طبیعت خشم و انتقام خود را از اینکه این بار هم زایشی در کار نیست از جسم و روح زن می گیرد.